اولین کتاب روایت پیشرفتِ آذربایجان شرقی به همت دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شد.

به گزارش نصر نیوز، هیچ‌کس منکر اهمیت و ارزش خاطرات و تاریخ شفاهی دوران انقلاب و جنگ تحمیلی نیست، اما آنچه ایران امروز درگیر آن است، یک جنگ اقتصادی تمام عیار است که خط مقدم مقابله با آن در بنگاه‌های اقتصادی و کارخانجات صنعتی و تولیدی می‌گذرد. عبور آبرومندانه از این شرایط سخت، بدون شناخت و روایت هنرمندانه و تجلیل از قهرمانان ملی در حوزه فناوری و تولید ممکن نیست.  علی عمرانی از جنس همین مهندسان و مدیران موفق صنعتی است که در دوران سخت تحریم‌های اقتصادی ایران، با تکیه بر خلاقیت، عِرق ملی و استفاده درست از ظرفیت کار تیمی، مبدأ اتفاقات بزرگ و شیرین در صنعت کشور شده است. برای رقم زدن اتفاقات بزرگ، بیش از نخبگان تک بُعدی حادثه کنکور، به متخصصان با اراده و پرتلاش نیاز داریم، آنها که با عشق و علاقه پله‌های رشد را یکی یکی بالا آمده و همه استعداد وجودی‌شان را مانند ذره‌بین در یک نقطه کانونی متمرکز کرده‌اند. پیشرفت واقعی با همین آدم‌ها اتفاق می‌افتد، گرما و زندگی همین جاها پیدا می‌شود و امید همین اطراف متولد می‌شود؛ جایی حوالی عشق و ایمان و وطن! کتاب «آبی نفتی» به عنوان نُهمین جلد از مجموعه کتاب‌های «روایت پیشرفت» انتشارات «راه یار» دستاوردها و موفقیت‌های شرکت «پِتکو» را با محوریت علی عمرانی که به مدت 16سال، مدیریت کارخانه «پتکو» را بر عهده داشته است، روایت می‌کند. شرکت تولید پمپ‌های بزرگ و توربین آبی با نام اختصاری پمپ و توربین (پتکو)، در سال 1371 تاسیس شد و سال 1378 به بهره‌برداری رسید. این شرکت خصوصی، جهت طراحی و ساخت سفارشی پمپ‌های مورد نياز صنايع مختلف از جمله نفت، گاز، پتروشیمی، صنايع نيروگاهی، خطوط انتقال آب و توربين‌های آبی کوچک و متوسط بنا شده است. کارخانه این شرکت در تبريز واقع شده است. پژوهش کتاب «آبی نفتی» توسط مرتضی اسدزاده انجام شده و به قلم مهدی نورمحمدزاده به رشته‌ی تحریر درآمده است. بخشی از کتاب: «لبخند به لب همراهمان شدند و به آزمایشگاه رفتیم. وقتی پمپ نیروگاهی ساخته شده با ورق را دیدند، بسیار تعجب کردند. اصلاً باور نمی‌کردند خودمان آن را ساخته باشیم. همکاران آزمایشگاه، لوله‌ها را متصل کردند و استارت زدیم. پمپ با قدرت شروع به کار کرد؛ البته با صدا و لرزش کمتر از پمپ ساخت ترمومکانیکای ایتالیا! آقای «ویلا» ناباورانه نگاه می‌کرد نزدیک‌تر رفتم. دیدم گوش‌هایش سرخ شده است. انگشت اشاره‌ام را به سمت پمپ گرفتم و با صدای بلند به ویلا گفتم: «این همان پمپی است که در ایتالیا قول ساختش را به شما دادم. آقای ویلا! ایرانی‌جماعت اگر حرفی بزند، مطمئن باشید به آن عمل می‌کند. ویلا چیزی نگفت و مشغول بازی با خودکارش شد.»

لینک خبر:

https://nasrnews.ir/detail/104718/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF